وسوسه
میگه تو رو خدا یه بار بیا از این حموم من استفاده کن. ببین چه کیفی میده. خودم هم مییام لیفتو میکشم. اونجاتم نیگا نمیکنم. چون مال خودم خوشگلتره! بعد میزنه زیر خنده. امروز هم دوباره ازم خواست که برای حموم برم اونجا. قراره اسپری ویتشو (مو بر) بده من خودمو صاف و صوف کنم. دوست داره بیاد لیفم بکشه و نگام کنه!گفتم باشه،مییام. بعد تو دلم میگم آخه با این دستای نحیفت چه جوری میخوای منو لیف بکشی؟ بعد از نگاههای عمیقش میفهمم لیف کشیدن فقط بهانهست. خودش هم میدونه که دستاش زور ندارن. اما دلش میخواد این کارو بکنه.همیشه عطر و آرایشش رو به راهه. میگه بشین تا من فقط نیگات کنم. میگه وقتی مییای زبونم بند مییاد؛ /"تو رو خدا بیشتر بمون"/ حرف برای گفتن زیاد داره. خاطره برای تعریف کردن و گفتن درد دلها و گلایهها. میگه زندگیم پر از چراهاست. میپرسم چه چراهایی؟ میگه: "چه میدونم، چرا اینجوری شد، چرا اومدم؟ چرا؟ چرا. خب بیخیال، خدا رو شکر زیاد حسرت گذشته رو نمیخورم. گذشته خوبی داشتم. دوستام، شوهرم، بچههام. "پر از انرژیه، پر از زنانگی. امروز همهش اون آهنگ قدیمی گوگوش رو (یادم باشه یادت باشه دورغ نگیم به همدیگه..) رو زمزمه میگرد. منم برای اینکه خوشحالش کنم تو یوتیوب سرچش کردم و گذاشتم که گوش کنه. همینکه آهنگ شروع شد، اونم شروع کرد با لب و چش و گردن قر دادن. لبهای شهوتانگیزشو چنان قر میداد که نگاهم پر از شرم میشد.بعد شروع میکنه به گفتن از خاطرات رفتن به عروسیها. میگه رو حوض که تخته مینداختن، میگفتن تا فرزانه جون نیاد کسی نمیرقصه. بعد منم میرفتم. اون وقتا لباسامو مدل آمریکایی و همه بدون آستین و یقه باز میدوختم، بهترین لباسا رو تنم میکردم.وقتی آلبوم عکسای قدیمیشو دیدم از زیبایی و شیک بودنش متحیر شدم. میتونم تصور کنم که چقدر جذاب و سکسی بوده.میگه به اندازه تعداد بچههام با شوهر اولم خوابیدم، یعنی فقط چهار بار، "بچهها رو میفرستادم مدرسه، میرفتم دم در میشستم تا بچهها بیان. میترسیدم از اینکه باهاش تنها باشم." تعریف میکنه که یکبار چطوری تمام و شورت و لباساش زیر دست شوهرش پاره شده. همه این اتفاقات هم زمانی افتاده که 12-13 ساله بوده نمیدونسته که اون مرد شوهرشه.گوگوش آهنگشو تموم کرده، اونم کم کم از بحر خاطراتش فاصله میگیره. برمیگرده پیش من و ازم میخواد که منم براش تعریف کنم. اما خاطرات من برام خیلی دورن، الان بیشتر آرزو دارم برای گفتن نه خاطره. اما اون هم خاطرات زیادی داره، هم آرزوهایی. آرزوی اینکه بتونه مثل سابق راه بره، خوش باشه، تفریح کنه، مهمونی بده و .... و مهمتر اینکه منم یه بار برم حمومش و اونم بیاد لیفم بکشه و شاید بتونه با یک زن جوان همخوابه بشه.چرا که نه!