شجره خط خطی
عکسها را به ترتیب زمان به دیوار می آویزم
در نگاه هر یک دنبال خطی را میگیرم
خطی که شاید
گواهی دهد که
عشق را آنها دست به دست به امروز رسانده اند
پدرها را در یک ردیف
مادرها را در ردیفی دیگر
اجدادم را تا دورترین سالها پی می گیرم
مادرِ مادرِ مادرم!
همان که مادرِ مادرم هنگام مرگ صدایش میزد
بر لبهای پدر یخ بسته بود نامش
به جرم عشق مادرِ مادرم
به مردی که جایش در میان این عکسها نیست
پدرِ پدرِ پدرم!
پدر از او بیشتر می گفت
او پدرش را همچون نقاشی هایی که دوست نداشت، خط خطی کرده بود
و من دربه در دنبال داستانی
که مرا به پدرِ پدرم پیوند زند
ما چنینیم!
نوستالژیک،
هر چه بزرگتر میشویم
بیشتر دنبال جایی
برای خودمان
در میان این عکسها میگردیم.